مدح و مرثیۀ امام سجاد علیه السلام
آن شب که آسـمان خـدا بیسـتاره بود مردی، حضور فاجعه را در نظاره بود در سوک خیمههای عطش، زار میگریست مشکی که در کنار تـنی پاره پاره بود سـهـم کـبـوتـران حــرم از حـرامـیـان بال شکسته، زخم فزون از شماره بود زخمی که تا همیشه به نای رباب ماند از شـور لای لایـی یک گـاهـواره بود چیزی که برد قافـله با خود ز کـربـلا چشم به خون نشسته، دلی پرشراره بود میدوخت چشم حسرت خود را به قتلگاه انگـشتـری که هـمسفـر گـوشواره بود راهی که کوچه کوچه به بن بست میرسید در طول این مسیر فقط راه چاره بود! |